هنوزم از غصه میرم از حال
تو ذهنمه خاطرات گودال
یه آب خوش از گلوم به پایین
نرفته واللّهْ تو این چهل سال
عمر من شد سپری با روضه...
روضه های غربت بابام
یه چِشَم گریونِ گوداله و
اون یکی خونْ واسهْ شهرِ شام
آه از اون روز که تنها و بی یار و مظلوم
از قفا می بُریدن سرش رو جلو روم
وای حسین 3 وای
یه عمر ازین داغِ جاودانه...
زدم زیر گریه بی بهانه
زخمی که مونده رو دل تا حالا
زخمِ اسیریِ عمه جانه
سخته گفتنش برام این روضه
ما کجا و کوچه و بازار
با دو دست بُردن ای وای
عمّه مون و وسط انظار
حتی فکرش برای من عین عذابه
جون سپرد خواهر بی کَسم تو خرابه
وای حسین 3 وای
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه