وای از این شهر پر مکر و نیرنگ
کیسه هاشان پر از نیزه و سنگ
بی قرارم بر سر دارالعماره...
نام تو تسبیح این لبهای پاره
مولا... بی وفایی ها زده آتش به جانم
مولا... بین کوفه گم شده نام و نشانم!
مولا... بی قرار کودکانم
سیدی مولا ثارالله
سوی اینجا نیایی تو ای کاش
فکر تنهایی خواهرت باش
نیزه ها چشم انتظار جسمت هستند
این جماعت مُرتد و دنیا پرستند
مولا... وای ازآن کودک که درگهواره خواب است
مولا... ذبح کودک بین این مردم ثواب است!
مولا... بین کوفه قحط آب است
سیدی مولا ثارالله
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه