من بمیرم که تو بی قراری
غم مخور خواهرت را که داری
هستی ام را می دهم پای تو یکسر
این دوتا غنچه فدای تو برادر
ای وای... بر دلم آتش زده هُرم نگاهت
ای وای... من خودم هستم تمامی سپاهت
ای وای... جان فدای سوز و آهت
یا أخاالمظلوم ثارالله
قلبشان از غمت توأمان است
حبّ تو شیره ی جانشان است
از تو و عشقت فقط هستند لبالب
این دو بچه شیر عبدالله و زینب
ای وای... ای برادر می شود دستم بگیری؟
ای وای... تا نباشند این دو در روز اسیری
ای وای...تحفه ام را می پذیری؟
یا أخاالمظلوم ثارالله
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه