چشمم از گریه شد همچو دریا
می رَوَم با دلی پُر ، ز دنیا
بعد عاشورا نشد ذکرم بجز آه...
زهر کینه راحتم کرده به والله
یک عمر... روی دوشم بوده دائم بارِ دردم
یک عمر... خط به خط کرببلا را گریه کردم
یک عمر... خوانده ام این روضه هردم...-
یااباالمظلوم شاه بی سر
سوزد عالم ز سوز و نوایم
راویِ مقتل کربلایم
من خودم دیدم تن پاکش دریدند
با لب تشنه سرش را می بریدند
ای وای... من خودم دیدم چه آمد بر سر او
ای وای... قطعه قطعه شد تماماً پیکر او
ای وای... گریه های مادر او
یااباالمظلوم شاه بی سر
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه