حاجتش را خواست و یکبارِ دیگر نذر کرد
با دلی آشفته و با حالِ مضطر نذر کرد
بردمش با خود حرم، یک لحظه گنبد را که دید
با سلامش زیر لب چندین کبوتر نذر کرد
خیره شد بر دست هایش! گفت: میخواهم چکار؟!
شک ندارم که النگوی گرانتر نذر کرد
خونِ دل خورد و برایِ من خودش را پیر کرد
تا زمین خوردم فقط «والعصر» و «کوثر» نذر کرد
حاجتم را بر تمام حاجتش ترجیح داد
سال ها اوّل دعایم کرد و آخر نذر کرد
چونکه در چشمم هوایِ استجابت را ندید
بغض کرد و ربّنا گفت و مکرّر نذر کرد
زد ورق با اشک قران را...نمیشد ناامید...
پس برای هفتمین عشقِ پیمبر(ص) نذر کرد
بی تعلّل باز شد از هم گره پشتِ گره
تا که مادر سفرۂ موسی بن جعفر(ع) نذر کرد!
#یاباب_الحوائج_یاموسی_بن_جعفر_ع_دخیلک
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 9:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه