حال پريشان سفيرت را نظر کن
اى حاجى صحرا نشين ترک سفر کن
به غربت اسيرم _ دعا کن بميرم
حسين يابن الزهرا
تنهاترين سردارم و گشتم پريشان
در کوچه ها اواره ام با چشم گريان
به کوفه غريبم _ ميا اى حبيبم
حسين يابن الزهرا
کارم کشيده بر سر دارالعماره
گويم سلامت با لبى که گشته پاره
بر اولين قربانيت بنما نظاره
پريشانم امشب _ميا جان زينب
حسين يا بن الزهرا
شنو نواى مسلم بى ياورت را
مياور همره خود خواهرت را
بر هم مزن گيسوى ناز دخترت را
به جان سکينه_ که برگرد مدينه
حسين يابن الزهرا
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه