من از جام ولایت مست مستم
امیدم رابر این میخانه بستم
رضا جان ای فروغ آسمانها
زمین بوس تو زا عهدالستم
تو خورشید همه خورشیدهایی
ولی من زره ای ناچیز و پستم
تو عطر ناب گلهلس بهشتی
ولی من خار بی مقدارو پستم
تو از جان نیستی بهتر که هستی
من از دل نیستم عاشق که هستم
فقیرم مستمندم دردمندم
بگیر از مرحمت مولا تو دستم
مرا این شرمساری بس که عمری
نمک خوردم نمک دان را شکستم
شاعر:حسین ایمان
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 7:26
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه