توی بساط نورت ، هرکسی رزقی داره
نوکری واسه ی تو ، خدایی عشقی داره
اینکه دلم رو بردی ، یه ماجرایی داره
خیال کربلاتم، عجب صفایی داره
زندگی باتو زیبا میشه
نوکر خونت آقا میشه
گره ها ی ما ، با ذکر عباس ، وا میشه
وقتی دلم از دنیا سیره
فقط با ذکرت جون میگیره
تو روضه مردن ، برامن حُسنِ ، تقدیره
سید العطشان ثارالله
اینکه ابالفضلی ام ، نبوده اتفاقی
خدا میدونه هستم ، مدیون چشم ساقی
حس میکنم رسیدم ، روبروی حریمش
منو نگا میکنه ، با چشمای کریمش
اگه پر از عشق و احساسم
اگه خدا من رو میشناسم
والله و بالله ، مدیون آقام ، عباسم
اگه بدم رو سیا هستم
ولی میگیره بازم دستم
به علم و به ، لطف زیادش، وابستم
یا ابوفاضل یا عباس
ماه بنی هاشم و ، شیر بنی الحیدره
سردار لشگره نه ، خودش یه پا لشگره
با یک نگاهش عباس ، زهره ها رو میبره
وقتی علم میگیره ، انگار خود حیدره
صحنه رزمش طوفانیه
ضربه هاش کاری و آنیه
با یه نگاهش ، دشمن بدبخت ، فانیه
خلاصه آقامه بی همتا
تشنه ی لبهاش رود و دریا
ماه عشیره ، شیر دلیر، ایولا
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه