جلوه اول
ذوالجناح آمد به اطراف حرم
شیه می زد که چه ٱمد برسرم
بانگ می زد کشته شد سبط نبی
یادگار فاطمه نجل علی
اهل خیمه از حرم بیرون شدند
جملگی یکسر همه دلخون شدند
غصه ها بر قلب زینب اوفتاد
تاکه چشمش سوی مرکب اوفتاد
دید گشته یال مرکب غرقه خون
دید از یکسو شده زین واژگون
تاب و طاقت را دگر داده زدست
باورش شد یاورش افتاده است
جلوه دوم
زینب از خیمه به سوز و اشک و ٱه
با چه حالی رفت سمت قتلگاه
از حرم تا روی تل بازمزمه
بر زمین میخورد دخت فاطمه
ناکسان دیدند از ره ماندنش
خنده میکرد بر افتادنش
روی تل استاد با قلبی حزین
دید شه افتاده بر روی زمین
جلوه سوم
دید شه افتاده زیر دست وپا
دیگراز او درنمی ٱید صدا
دید گرد قتلگه باشد شلوغ
خاک عالم بر سرم بی حد شلوغ
دید دشمن سنگ بر رویش زند
یکنفر نیزه به پهلویش زند
هرکسی دارد به دستش حربه ای
میزند بر پیکر او ضربه ای
دید دور شه همه در هلهله
بود صحبت از نشان حرمله
دید نامردی به دل داغی نهد
نیزه را در سینه اش چرخش دهد
دید مانده یوسفش تنها به چاه
گرگهاخیره به سوی قتلگاه
عده ای بر صورت او میزنند
عده ای هم قلب او را میدرند
جلوه چهارم
دیده ای در خاک و خونها تشنه ای
تشنه ای و بر گلویش دشنه ای
دیده ای با پا گلی پرپر شود؟
یا که مرغ بسملی بی پر شود
خواهر از روی بلندی دیده است
لاله زینب بخون غلتیده است
لاله زینب.سرش بر خاک بود
پیکرش روی زمین صد چاک بود
جای گل گفتند این گل چیدنی است
سر بریدن پیش زینب دیدنی است
(ازبلندی او تماشا میکند
مرگ خود از حق تمنا میکند)۱
دید از روی بلندی خواهرش
ٱمده پهلو شکسته مادرش
رو بسوی مادرش زهرا نمود
گفت مادر ، ای زسر تا پا کبود
نور عینت را بخون آغشته اند
یاورانش را یکایک کشته اند
******
شائق
- جمعه
- 1
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 22:30
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه