ای جگر گوشه ی زهرا بنگر،خون جگرم
سر نداری که ببینی که چه آمد به سرم
گرد محمل همه دم قاسم و اکبر بودند
ولی افسوس شده خولی دون همسفرم
مادرم بود سپر بهر علی در کوچه
من هم اطفال تو را با دل و با جان سپرم
ته گودال مگر تار مویی افتاده
یا که رگهای گلو هست که من بی خبرم
گوشتهای بدنت بر سم مرکب چسبید
بی سبب نیست تنت را همه جا می نگرم
طفل ششماهه ات از خاک برون آوردند
نیزه بر پهلوی او خورد به پیش نظرم
********
(لطفا در مجلسی ضجه و لطمه خوانده شود)
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- جمعه
- 1
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 22:49
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه