ای گل طاها عزیز زهرا
سفیرت اینجا افتاده از پا
با دل خون و با لب پاره
با تو میگم از دارالعماره
مسلمت بی کس و تنها مونده تو دیار غم ها
میا کوفه میا آقا میا کوفه میا آقا
ای مولا همه دردم اینه
خیلی آقا دست کوفیا سنگینه
وقتی که می بینن اشکاشو
دخترت سرگردون می کشن موهاشو
اینجا کسی فکر حنجرت نیست
حرف اینا جز جرم سرت نیست
کوفیا آقا چقدره پستن
همه به دنبال سرت هستن
امون از زینب و گودال که میشم تن تو پامال
میشه تو قتلگا جنجال میشه تو قتلگا جنجال
ناموست میشه قد خمیده
جلو چشماش جسمت میشه سخت پاشیده
اومده جونم از غم بر لب
نمونی ای کاش در-زیر سم مرکب
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 2:36
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه