چشاتو واکن یه نگاهی به حرم کن
چشاتو واکن غمای دلم رو کم کن
امام زینب بگو امشبو کجایی
کنج تنوری یا که روی نیزه هایی
فکر نمیکردم یروزی تن تو زیر دست و پا باشه
فکر نمیکردی جای خواهرای تو خرابه ها باشه
فکر نمیکردم آخرین دیدار ما باشه سر گودال
فکر نمیکردی که بشه بدور خواهرای توجنجال
حالا نوبت توه
بگو داداش چه خبر
بگو تا داغ دلم بشه مث تو تازه تر
من که بیخوابم حسین
خیلی بیتابم حسین
امابچه ها میذارن روی خار صحرا سر
بگم چرا حسین ، خوابم نمیبره
آخه دورو برم پر از نامحرمه
حسین حسین حسین
وااای
حالا زینبه و ، این همه غم حسین
کاش میشد که بریم هردو باهم حسین
2
حس میکنم که روی نیزه بیقراری
اما حسین از دل من خبر نداری
داغ تو قد زینبو شکسته مولا
شده نماز زینبت نشسته مولا
حالا نوبت توه بگو چرا رونیزه میباری
چرا مثل زینبت تو هم تموم شب رو بیداری
میبینی دنبال تو نیمه ی شب تو صحرا آوارم
فردا دنبال سرت با اسرا راهی بازارم
حالا نوبت توه
یچیزی بگو به من
چرا مونده پیکرت روی زمین بی پیرهن
دست تو دستمه
یه سوزی تو قلبمه
الهی بمیره زینبت یه انگشتت کمه
بگم کی برده از ، دستت انگشترو
همون که از منم ، کشیده معجرو
حسین حسین حسین
وااای
حالا زینبه و ، این همه غم حسین
کاش میشد که بریم هردو باهم حسین
3
اگه حسینی چرا سایبون نداری
داغه زمین به روی زینب نمیاری
امشب میذارم سرو رو رگ بریده
تو هم سرت رو روی نیزه ها میذاری
چیدم تنت رو ولی باز پیکر تو یچیزی کم داره
دلم میسوزه زیر پیکر توهم حسین پر از خاره
پاشو دستامو بگیر بگو که خوابه هرچی میبینم
پاشو دستامو بگیر داره میسوزه از غمت سینم
حالانوبت توه
بیقراره خواهرت
چرا خشکه یاحسین حتی رگای حنجرت
نمیدونم که برم
حالا دنبال سرت
یا بمونم نیزه هارو بردارم از پیکرت
چه جوری بی کفن ، ولت کنم برم
أمن یجیب من ، میبینی مضطرم
حالا زینبه و ، این همه غم حسین
کاش میشد که بریم هردو باهم حسین
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 12:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
خادم زینب
حامد
شعر های بی محتوا و پر از جسارت و بی ادبی و به معنای تمام کلمه آبکی یکشنبه 9 شهریور 1399ساعت : 11:28