شب اول محرم – دلا میشه خونه ی غم
روی طاق عرش از امشب-میزنه زهرا یه پرچم
پرچمه فاطمه یک پیرهنه
که غنیمت سپاه دشمنه
دستشو میزاره روی پهلوش و
ناله های «یا بنی» می زنه
شبای جمعه چه غوغاست -شب مهمونی زهراست
مادری قامت خمیده- روضه خون قبر آقاست
میگه «یابنی» مادر اومده
دیدن بریده حنجر اومده
اومده شونه به موهات بزنه
دیگه صبر مادرت سر اومده
پسرم پاشو عزیزم – پاشو تا بهم نریزم
خاک دور قتلگاه و -به روی سرم می ریزم
پیش چشمام بدنت ریخته بهم
همه اعضای تنت ریخته بهم
الهی آتیش بگیره نیزه دار
چرا آخه دهنت ریخته بهم
من سفیر سربه دارم-گره افتاده به کارم
کاش میشد بگم نیایی- دیگه چاره ای ندارم
بالب پاره بهت سلام میدم
از همین جا به تو یک پیام میدم
سر بازار جای ناموس تو نیست
این و پیام وبین ازدحام میدم
راهم وتو و کوچه بستن -رو و بلندی ها نشستن
یارای چند روز پیشم – حرمت منو شکستن
نگران حرمت خواهرتم – نگران غیرت دخترتم
لااقل رباب واصغر و نیار – نگران گلوی اصغرم
پی دشت لاله خیزن – روسرم آتیش میریزن
نگران دختراتم – اینا دنبال کنیزن
بگو م(عج)ر اضافی بردارن
کوفیا چشمای پاکی ندارن
ترسم اینه آبرو ریزی بشه
روی چادرا همه پا بزارن
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه