داداشم دلهره دارم – دستام و روسر میزارم
کربلا گفتی دلم ریخت – چه کنم که بیقرارم
نمی دونم چی داره سرم میاد
بارون از دو دیده ی ترم میاد
خاک اینجا بوی کوچه رو میده
صدای ناله ی مادرم میاد
خاک سرخ این بیابون – کرده زینب و هراسون
زود بیا بریم ازینجا – تانشم گیسو پریشون
جون مادر نگرونم چه کنم؟
نده گودال و نشونم چه کنم؟
فکرشم میکشه زینب وبگو
تو بری زنده بمونم چه کنم؟
خواهرم بشین کنارم – دست روی قلبت بزارم کربلا رو خوب نگا کن – حرفای نگفته دارم
کمتر از ده روز دیگه پیر میشی
دیگه از زندگی کردن سیر میشی
یکی یکی محرمات و میکشن
وسط نامحرما اسیر میشی
چادر تو قبله گاهه – برا بچه ها پناهه
اون سرازیری و دیدی – اسم اونجا قتلگاهه
دشمنا شرم وحیایی ندارن
پیش چشمات رو تنم پا میزارن
موی من بازی دستشون میشه
صدای مادرم و در میارن
حرف آخرم همینه – چشم تو این و میبینه
یه نفر با چکمه پیشت – به روی سینم میشینه
با نوک پا زیر و رو میشه تنم
نیزہ بازی میکنن با بدنم
میریزن بھم مناجات منو
پا میزاره یکیشون رو دهنم
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه