بنا نبود ای عزیز زهرا
بشی تو صحرا غریب و تنها
چرا شکسته شد از تو حرمت
تکیه مزن بر نیزه ی غربت
جون من رسیده برلب از غمت روزم شده شب
ای همه امید زینب ای همه امید زینب
گلهای من اگر شد پرپر
هر دو قربان یک تار موی اصغر
تنهایی تو را تا دیدند
هر دو تا با عشق تو کفن پوشیدند
عزیز زهرا
قبول کن از من این دو گلم را
تو را به حق چادر زهرا
بذار برن تا نباشن ای یار
تا که نبینن منو تو بازار
می میرن اگه برادر ببین به سوی مادر
حمله ی یه عده ی لشکر حمله ی یه عده ی لشکر
بگذار تا نبینن تو صحرا
هجوم و سیلی و غارت معجر را
نبینن بار غم رو دوشم
می کشه وقتی خصم،گوشواره از گوشم
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 21:30
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه