تا تو رفتی ز حرم خواهرت افتاد زمین
عرش حق خم شد و در محضرت افتاد زمین
ساقی ات خواست که آبی برساند به حرم
شد خجل از تو و اندر برت افتاد زمین
خم شده قامت لیلا چو در آن مهلکه دید
ارباً اربا بدن اکبرت افتاد زمین
تا که بردی پسِ خیمه گل نشگفته خود
شد دل آشفته رباب، همسرت افتاد زمین
ذوالجناح یکه چو برگشت به سمت حرمین
دل پریشان و غمین دخترت افتاد زمین
پیش چشمت چو هوا تیره شد و ظلمانی
از بلندای فرَس پیکرت افتاد زمین
تا که خنجر بزدی بوسه بر آن حنجر تو
پیش چشمان ترت مادرت افتاد زمین
از غمت شدجگر (لاله) همی خون ارباب
زیر بار محنت، شاعرت افتاد زمین
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:47
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
رضا موسوی