در میان قتلگه شاهی زمین افتاده است
زینت دوش نبی از صدر زین افتاده است
دیگر از فرط عطش جانی در آن پیکر نبود
شه به زیر دست و پا روی جبین افتاده است
خواهرش ازخیمه تا مقتل صدا میزد حسین
بین دشمن بانوی پرده نشین افتاده است
میرسد از هرطرف بانگ عزای مادری
از غم و داغ پسر، مادر حزین افتاده است
یک طرف شمر است و یک سو هم سنان باخنجری
آخرِ کار حسین با قاتلین افتاده است
اسب جنگی، نعل تازه، پیکر عریان شاه
در زمین کربلا زآهش طنین افتاده است
نرم گشته استخوانش زیر پاهای فرَس
پیکرش در خاک و خون با غم عجین افتاده است
آسمان خم گشته از داغ عزای حضرتش
مرتضی از غصه در عرش برین افتاده است
اشک ریزد از دو چشم (لاله) تا وقت سحر
او به یاد محنت وقت پسین افتاده است
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:49
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
ارسال دیدگاه