شام غریبون دل پریشونه
خواهری داره روضه میخونه
تموم هستم رفته ز دستم
تو خیمه سوخته از پا نشستم
روضه میخونه حسینم که ببین به شور و شینم
پاشو ای نور دو عینم پاشو ای نور دو عینم
شد بند دلم از غم پاره
وقتی دیدم بردم از حرم گهواره
مردم ای گل باغ طاها
پیش من دعوا بود سر راس سقا
عزیز زهرا
شرمندتم یوسف زهرا
پرپر شده گلهات در بین صحرا
می دونم طفلانت چی کشیدن
پای برهنه رو خار دویدن
چند تا کودک پیش زینب جونشون اومده بر لب
زیر دست و پای مرکب زیر دست و پای مرکب
ناموست توی دشت آواره
گوش اطفالت شد دیگه بی گوشواره
خواهرت رو عدو آزرده
چادر و معجر مادرم رو برده
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:54
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه