آسمان را بر سر من داغ تو آوار کرد
رفتی و سیلی دو چشم دخترت را تار کرد
در خرابه راه می رفتم به زحمت ای پدر
مثل زهرا دختر تو،تکیه بر دیوار کرد
خواب بودم دشمن آمد گوشوارم را کشید
تو ندیدی او به چه شکلی مرا بیدار کرد
ما عزادار و به جای گریه و زاری پدر
بی حیایی پایکوبی بر سر بازار کرد
شامیان در بین هر کوچه مرا سیلی زدند
ماجرای کوچه و سیلی مرا بیمار کرد
معجرم را به سر دختر شامی دیده ام
دیدن این صحنه بابا،دیده را خونبار کرد
شامیان بی صفت سوی خرابه بنگرید
عاقبت بابای من از دخترش دیدار کرد
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:29
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه