خوش آمدی تو از سفر پدر جان
شدم ز غصه خونجگر پدر جان
مرا به همرهت ببر پدر جان
ز ظلم دشمنان
شدم من نیمه جان
بابا سرم خونابه بسته
دندان شیری ام شکسته
بابا تنم پر شده از کبودی
نظاره گر از روی نیزه بودی
وای من از محله یهودی
شامی بی حیا میان کوچه ها
تا که به طفلت ناسزا داد
سر عمو از نیزه افتاد
تو نور چشم حضرت بتولی
قوت قلب و سینه رسولی
بابا بگو تو از تنور خولی
اگر پر ز دردم به دورت بگردم
بابا بگو از ظلم دشمن
آیا تنورش بوده روشن؟
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 21:37
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه