عزیز فاطمه کوفه میا،بیا برگرد
به غیر طوعه کسی نیست آشنا برگرد
به یاد کوچه ی تنگ مدینه افتادم
شدم اسیر چو در بین کوچه ها برگرد
به جان مادر پهلو شکسته ات سوگند
سنان به سینه ی تو تا نرفته جا برگرد
دلم به یاد رباب تو خون شده،ترسم
ز شیرخواره اش اینجا شود جدا برگرد
به دست حرمله دیدم کمان و تیر حسین
گلوی طفل کجا،تیر کین کجا برگرد
عصای پیری تو شانه ی علی است ولی
عصای دست تو افتد به زیر پا برگرد
میان مردم کوفه سخن ز پهلوی توست
زنند تا که به تو نیزه بی هوا برگرد
تمام غصه ام این است زیر و رو بشوی
گره نخورده تنت تا به نیزه ها برگرد
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- چهارشنبه
- 6
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 7:5
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه