بوی جدایی تو صحرا پیچیده
بار غمت رو دل من کشیده
فردا که میره سرت روی نیزه
می بینی جونم به لب هام رسیده
آه چشام از غم تو می باره
آه دیگه قلبم آروم نداره
فردا که تنها میشم تو بیابون
چشمام توی خیمه میباره بارون
وقتی که بی سر می بینم تنت رو
اون لحظه بیرون میره از تنم جون
آه دیگه بعد تو بی پناهم
آه ببین غم گرفته نگاهم
ای هستی من، به غصه اسیرم
آخر به پای غم تو می میرم
ای پاره تن که توی قتلگاهی
من پیکرت رو تو آغوش می گیرم
آه بگو کی سرت رو بریده
آه ببین قامت من خمیده
- پنج شنبه
- 7
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر روشن ضمیر
ارسال دیدگاه