• دوشنبه 5 آذر 03


اشعار مح امام رضا(ع),(یم توحید! گوهر آوردی)

6103
1

یم توحید! گوهر آوردی
شجر نور! نوبر آوردی
مه ذیقعده! چشم ما روشن
که ز خورشید بهتر آوردی
!نجمه ای مادر امام رضا
تو علی یا پیمبر آوردی
پسری بهتر از همه پدران
بهر موسی‌بن‌جعفر آوردی
حرم الله را چو بنت اسد
حجةالله اکبر آوردی
نام فرزند خود علی بگذار
تا ببینند حیدر آوردی
چارده روح پاک را امشب
در یکی پاک‌ پیکر آوردی
این پسر مثل مادرش زهراست
پــارۀ پیکـر رسـول خـداست
بند دوم
آفرینش تن است و او جانش
پدر و مادرم به قربانش
چشم حور و ملک به ماه‌ رخش
دست جن ‌و بشر به دامانش
می‌زند بوسه موسیِ جعفر
بر سراپای همچو قرآنش
گوهر هفت ‌بحر نور است این
که بوَد چار درّ غلطانش
پورموسی که بحر عرض ادب
آید از طور، پور عمرانش
ملک هستی بوَد مدینۀ او
قلب امکان بوَد خراسانش
پی عرض سلام از دل کوه
سنگ آید به سوی ایوانش
می‌گریزد شتـر ز قربانگاه
تا که آرد بر این مزار پناه
بند سوم
بوی ریحان عطر و عود آید
روح توحید در وجود آمد
گوش جان را به لحن جبراییل
برهمه خلق این سرود آمد
که جمال خدا تجسّم یافت
غیب درکسوت شهود آمد
!با طلوع مه جمال رضا
هرچه پیدا نبود و بود آمد
"ماه احمد به دامن نجمه
با جمال خدا فرود آمد
ذات خالق به خویش تحسین کرد
خلقت آن لحظه درسجود آمد
عید میلاد ضامن آهوست
که به وی از خدا درود آمد
مرحبا نجمه احمد آوردی
هم علی هم محمّد آوردی
بند چهارم
به چنین ماه‌ و منظرش صلوات
به جمال منورش صلوات
نجمه آورده جان پاکی را
که به جسم مطهرش صلوات
هم ز خالق سلام بر پدرش
هم زخلقت به ‌مادرش صلوات
هم به ریحانه‌اش جواد درود
هم به معصومه خواهرش صلوات
هم ز پیغمبران سلامش باد
هم ز آل پیمبرش صلوات
هم به ‌آن هفت‌ یم‌‌که‌ دُرّش اوست
هم به آن چارگوهرش صلوات
هم حسین و حسن ثناگویش
هم ز زهرا و حیدرش صلوات
عقل در شرح و وصف او مانده
مصطفـی پـاره تنش خوانـده
بند پنجم
جلوۀ ابتدا امام رضاست
حسن غیب خدا امام رضاست
گشته دینش به نزد حق کامل
هر که را مقتدا امام رضاست
هم خداوندی‌اش به ملک خدا
هم رفیق گدا امام رضاست
آنکه روز جزا سه بار زند
زائرش را صدا امام رضاست
آنکه آنی ز مهربانی خویش
نیست از ما جدا امام رضاست
آنکه با زائرین خود پیمان
بسته از ابتدا امام رضاست
بعد موسی سفینۀ دین را
به خدا ناخدا امام رضاست
هر که باشد عقیده جز اینش
کفر محض است تا ابد دینش
بند ششم
ای ملایک کبوتر حرمت
چشم آدم به گندم کرمت
نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایۀ علمت
تو مسیحای آل فاطمه‌ای
که مسیحا دمد ز فیض دمت
حرم قدس کبریا گردید
به خراسان رسید تا قدمت
قاتلت را نمی‌کنی نومید
به جوادت اگر دهد قسمت
همۀ زندگانی‌ام این است
که دهم جان به‌ گوشۀ حرمت
هم ملک زائر تو، هم انسان
هم عرب سائلند، هم عجمت
هر که یک بار بر تو آرد رو
تو سه نوبت کنی زیارت او
بند هفتم
تو ولی خدای منانی
تو به کل وجود سلطانی
تو کلام خدا به نطق کلیم
تو به درد مسیح درمانی
بس که آقا و مهربان استی
ضامن آهوی بیابانی
ما همه قطره‌ایم و تو دریا
ما همه تشنه و تو بارانی
به خدا ای چراغ ‌و چشم نبی
که تو چشم و چراغ ایرانی
هر دلی برتو یک خراسان است
گرچه خود در دل خراسانی
کس نداند غریب طوس تو را
که تو خود ضامن غریبانی
من به کویت پناه آوردم
عـوض گـل، گناه آوردم
بند هشتم
سیدی هر چه بودم و هستم
به ضریح تو دست دل بستم
تو رئوفی و من زمین‌خورده
تو بلندی و من همه پستم
بس که بگرفته‌اید تحویلم
فکر کردم که از شما هستم
عهد بستم دگر گنه نکنم
باز هم عهد خویش بشکستم
عوض آنکه دست رد بزنی
باز بگرفتی از کرم دستم
روز اول اجازه‌ام دادید
بر شما خانواده پیوستم
آتش ار سوزدم نمی‌فهمم
بس که از کوثر تو سرمستم
نگـذاری برنـد در نـارم
به همه گفته‌ام رضا دارم
بند نهم
ای سرم خاک پای زائر تو
وی به جانم بلای زائر تو
دل همسایگان مشهدی‌ات
گشته زائرسرای زائر تو
التماس دعای خسته‌دلان
در هوای دعای زائر تو
کاش بودی هزارها حاجت
تا بریزم به پای زائر تو
بنشینم کنار جادۀ طوس
بلکه گردم گدای زائر تو
از ثنای تو عاجزم، لطفی
که بگویم ثنای زائر تو
بیشتر از هزار حج باشد
روز محشر، جزای زائر تو
!زائر توست ای تمام حسین
!برتـر از زائـر امـام حسین
بند دهم
طوس سینا و صحن تو همه طور
کعبه آرد طوافت از ره دور
زائرین تو «حجّهُم مقبول»
رهروان تو «سعیهم مشکور»
گشته درموج یک جهان طوفان
حرم قدس تو سفینۀ نور
من آلوده و رفاقت تو
این رفاقت چگونه آید جور؟
همه در حیرتم چگونه مرا
طلبیدی ز رأفتت به حضور؟
من گنهکار و تو امام رئوف
تو سلیمان و من سراپا مور
این گناه فزون و آن رأفت
کاش می‌گشتم از جمالت کور
چه کنم رأفتت به من رو داد
پـدر و مـادرم فـدایت بـاد
بند یازدهم
گر عذابم هزار بار دهند
به که دور از توأم قرار دهند
چه شود خادمان دربارت
گر مرا هم ز لطف بار دهند؟
چه شود بر لبان تشنۀ من
فیض یک بوسه زین مزار دهند؟
دوست دارم که دور مرقد تو
زائرینت مرا فشار دهند
گوش جانم شنید خیل ملک
در حریم تو این شعار دهند
که در اینجا برات آزادی
هدیه بر هر گناهکار دهند
صورتت را بر این حرم بگذار
تا نجاتت ز قعر نار دهند
حرف جنّت بود گناه اینجا
از رضا جز رضا مخواه اینجا
بند دوازدهم
بی‌پناهم، پناه آوردم
ناله و اشک و آه آوردم
با وجود سفیدیِ مویم
بر تو روی سیاه آوردم
پر کاهی نداشتم با خود
حال، کوه گناه آوردم
به کسی چه که من گنهکارم
به امامم پناه آوردم
بار عصیان به پشت خود دارم
رو بر این بارگاه آوردم
خجلم از تو یا امام رضا
تیرگی بهر ماه آوردم
نگهی کن به صورتم مولا
گرد عصیان ز راه آوردم
خـار و آلـوده و تهــی‌دستم
هر که‌ام «میثم» شما هستم
شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 6:21
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران