هزاران درد و داغ آورده با خود
خزانی را به باغ آورده با خود
نسيم از هر سوی صحرا که آمد
فقط بوی فراق آورده با خود
***
تمام دشت را گشتم هراسان
پريشانتر شد اين قلب پريشان
چه سِرّی دارد اين گودال، آخر
که میلرزد دلم با ديدن آن
- شنبه
- 9
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:31
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه