• دوشنبه 5 آذر 03


شهادت حضرت رقیه (س) -(دختر شاهم و زیبایی دنیا با من )

1950
1

دختر شاهم و زیبایی دنیا با من 

شاه بانوی شکوه غزل دریا من 

ماه ، هرشب به خدا خواب مرا می بیند 

غیر آغوش اباالفضل ندارم جا من 

عمه هربار گذشت از بغلم نازم کرد 

ناز دارم به همه قافله دامن دامن 

می شود رد و بدل بین پدر-دخترها 

حرفهای در ِگوشی که فقط بابا-من... 

دور از چشم همه گفته ، نگاهم اصلا” 

ذره ای مو نزند با نگه زهرا من 

ناز ِدختر بُوَدَش مشتری ِ دست به نقد 

فرق بسیار بود بین پسرها تا من 

به بلندای سر ِ دوش عمویم هستم 

باز خوشبخت ترین دختر این دنیا من 

سائل ِ طاقچه ی خانه ی ما بود بهشت 

گوشه ی باغچه ی خانه ی ما بود بهشت 

خیمه ها بعد اباالفضل و تو غوغا شده بود 

شعله از هر طرفی بعد تو بر پا شده بود 

وسط معرکه یک دسته ز گیسویم سوخت 

موی آشفته ام از سوختگی وا شده بود 

مردها تا که نفس داشته با حرص زدند 

نوبتی شد زدنم ، نوبت زنها شده بود 

صف به صف بر تن من سجده نموده شلاق 

بدنم دور ز چشم تو مصلا شده بود 

شمر ِ وامانده در این جا دهنش وامانده 

این همه زخم چگونه به تنم جا شده بود 

تو نبودی که ببینی چه کشیدم بابا 

سر ِ سیلی زدنم معرکه بر پا شده بود 

وقت جا ماندن ِ از قافله سیلی که زدند 

سبب خردی دندان ثنایا شده بود 

صورت هیچ کس از من نبود سوخته تر 

مویی از موی من اصلا”نبود سوخته تر 

دو سه روزی است کسی شانه به مویم نزده 

تشنه ام هیچ کسی حرف سبویم نزده 

با عمو پیش خودم قهر دروغی کردم 

چند وقتی ست که او بوسه به رویم نزده 

آب می ریزم و خونابه از آن می ریزد 

لطمه این لخته خون ها به وضویم نزده؟ 

ضجر پررو شده ، زیرا که مرا تا امروز 

هیچ کس رو به روی چشم عمویم نزده 

بسکه فریاد زدم ، رفته صدایم انگار 

ناله ام لطمه به حنجر،به گلویم نزده؟ 

گریه ام باعث شلاق ِ به عمه شده بود 

اصلا”او-جان تو- یک بار به رویم نزده 

راستش از تو چه پنهان که عمو غمگین است 

تا بپرسد که زده؟ زود بگویم نزده 

میهمانم شدی و باز توانم دادی 

از تو شرمنده ام ای سر به زمین افتادی 

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:2
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران