نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف
نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف
روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما
جان تو جان جهان بسته به جانان نجف
لذتی در دو جهان هم قدِ بینایی نیست
گر که بینی به جهان شوکت ایوان نجف
نشود فاش کسی آنچه میان من و اوست
پای جان است میان ، بر سر پیمان نجف
رفع حاجات محال از منِ آلوده بخواه
از منِ مست و خرابِ سگ دربان نجف
یوسف و نوح و مسیحا و کلیم و دگران
همه جاروکشِ ایوانِ سلیمان نجف
کاش روزی که شوم خاک گل کوزه گران
بِبَرَد باد مرا سوی گلستان نجف
`نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده
نام ما را بنویسید به ایوان نجف”
- شنبه
- 9
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 14:58
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
داریوش جعفری
ارسال دیدگاه