خاک خندید , بوتراب رسید
قفل لبخند زد , کلید آمد
درک حق , مشکل و `مفصّل” بود
تا `خلاصه” علی پدید آمد
فتح خیبر فقط علی میخواست
از فلانی که بر نمی آید
هر که گوید خداست , حق دارد
آدم از کعبه در نمی آید
با خدا حرف زد نبی در عرش
دید گویا صدا صدای علیست
دید حبل المتین که میگویند
نخی از بند کفشهای علیست
دید دروازه ایست جنت را
نام دروازه را علی زده اند
دید فوج ملائکی هستند
همه سر بندِ یا علی زده اند
یک نفر گفت : یا نبی , جنّت
سالیانیست جا به جا شده است
طبق در خواست ها , بجای بهشت
آن طرف تر نجف بنا شده است
- شنبه
- 9
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 15:7
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حمیدرضا محسنات
ارسال دیدگاه