جان زینب بیا که برگردیم
دل من شور میزند این بار
نکند بار آخری باشد
در کنار همیم ای دلدار
بی ابلفضل بر نمیگردم
میبرندم به کوچه و بازار
من که داغ فراق ها دیدم
تو دگر داغ بر دلم نگذار
قاتلت نعره میکشد سر من
خواهرت را به قاتلت نسپار
با ابهت رسیده ام اینجا
دشمنان تو میکنندم خار
زیر پاهای کودکان بی تو
میرود خار قد یک مسمار
حاضری سهم زینبت بشود
ُهو شود در برابر انظار
چشمم از اشک میشود لبریز
تا که یاد تو میکنم هر بار
از فراق تو زود میمیرم
چون تو را دوست دارمت بسیار
به نگاهت دخیل میبندم
چشم به راهم تو را کنم دیدار
- یکشنبه
- 10
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:26
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه