نمیدانم چرا در اضطرارم
برادر جان ببین من بی قرارم
در این وادی دل زارم شکسته
غبار غم به روی من نشسته
زمینش می دهد بوی جدایی
به گوشم می رسد سوز صدایی
صدای ناله ی مادر میاید
صدای گریه ی اصغر میاید
زمین کربلا غم دارد انگار
هوای اشک و ماتم دارد انگار
برادر تاب دل کندن ندارم
غمی دارم که میخواهم ببارم
علیّ اصغر تو شیرخوار است
سه ساله دختر تو بی قرار است
ولی خوشحالم از اینکه قمر هست
برای خیمه ها میر و سپر هست
امان از وقت دلسوز جدایی
که گردی بین آن گودی فدایی
شاعر:عبد کریم
- یکشنبه
- 10
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:32
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
عبدالله رضایی راد