• دوشنبه 3 دی 03


شب دوم محرم -(نمیدانم چرا در اضطرارم )

640

نمیدانم چرا در اضطرارم 
برادر جان ببین من بی قرارم 

در این وادی دل زارم شکسته
غبار غم به روی من نشسته

زمینش می دهد بوی جدایی
به گوشم می رسد سوز صدایی

صدای ناله ی مادر میاید
صدای گریه ی اصغر میاید

زمین کربلا غم دارد انگار 
هوای اشک و ماتم دارد انگار 

برادر تاب دل کندن ندارم 
غمی دارم که میخواهم ببارم

علیّ اصغر تو شیرخوار است
سه ساله دختر تو بی قرار است

ولی خوشحالم از اینکه قمر هست
برای خیمه ها میر و سپر هست

امان از وقت دلسوز جدایی
که گردی بین آن گودی فدایی

شاعر:عبد کریم

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



عبدالله رضایی راد

عالیه

یکشنبه 15 تیر 1399ساعت : 21:20

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران