ای سر غرق خون بگو چه آمد سرت
گشته خاکستری چرا رگ حنجرت
از تنور آمدی به گلت سر زدی
بابا حسین جانم بابا حسین جانم
شامیان پست و بی مروت اند و بدند
بی حیاها مرا به تازیانه زدند
دشمنت می دوید معجرم را کشید
بابا حسین جانم بابا حسین جانم
بعد تو دلخوشی برای من شد سراب
دخترت را عدو برده به بزم شراب
من عزیز بوده ام کی کنیز بوده ام
بابا حسین جانم بابا حسین جانم
*********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 10
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 16:34
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه