نمیرسید قمر هم به پای زیباییش
میان هاشمیان شهره بود یکتاییش
صداش تازه کمی مثل مردها شده بود
اگر چه فاصله کم بود تا شکوفاییش
جواز عاشقی اش رونوشت بابا بود
که بسته بود به بازو به رسم شیداییش
همیشه آرزویش بود چون عمو باشد
نشد، که شکل بگیرد خیال سقاییش
همینکه مقتدرانه بسوی میدان رفت
همینکه خواند رجز با دم مسیحاییش
هراس و لرزه بر اندام دشمنان انداخت
احاطه بود به لشکر توان یاراییش
عمامه سر او ضربه را نمی فهمید
تبر گڌشت ز پیشانی اهوراییش
عمو رسید کنارش ولی چه فایده داشت
چه سخت بود خدایا عروج لیلاییش
به روی شانه او گرچه گردنش افتاد
به چشم نجمه نشد کم دمی ز آقاییش
تمام اهل حرم آمدند با عجله
برای دیدن آن قامت تماشاییش
- سه شنبه
- 12
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه