ای سوزِ سینه مسمومِ کینه
هستی غریبِ شهرِ مدینه
مظلوم حسن جان...
آمده آتش بر دِلَت آقا
همسرت گشته قاتلَت آقا
مظلوم حسن جان...
نَقشی گرفته با ظلم و تکفیر
تابوتِ پاکَت از بارانِ تیر
مظلوم حسن جان...
غریبیِ تو چه بی بَدَل بود
این جنایت از حِقدِ جَمَل بود
مظلوم حسن جان...
ای فدای آن صوم و صَلاتَت
آن زهر کینه داده نجاتت
مظلوم حسن جان...
سر تا پا درد و اشک و بُکایی
مرثیه خوانِ آن کوچه هایی
مظلوم حسن جان...
عُمری گریانی بر روی نیلی
بر غمِ مادر بر ضربِ سیلی
مظلوم حسن جان...
گفتی به بستر در اوج غمها
نَشَود روزی همچون عاشورا
سالار زینب...
اینجا کنارَم خواهر نشسته
آنجا در گودال مادر نشسته
سالار زینب...
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:51
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه