بـرادر تـا تـو را از دسـت دادم
دلـم را بـا عزایـت بَسـت دادم
غمـت را با غـم دیگـر عزیـزان
بـه آهِ سینـه ام پیـوسـت دادم
ای برادر جان از داغ هجرانت قامت شکستم وای قامت شکستم
با دوچشمی خون درکنار این نعشت نشستم بـر نعشت نشستم
نمی دانـی چگـونه با چه حـالی
به دستـانِ جدایت دسـت دادم
به چشمـانِ پُر از خونـت دوباره
دلی را کاینچنین بشکسـت دادم
شدم من بی برادر
پس از یار دلاور ندارم آب آور شدم بی یار و یاور
******
برادر جان برادر ، برادر ای برادر ای برادر ای برادر ای برادر
وفایـت در زبـانِ تشنـه دیـدم
جوابـت را به نـاز شسـت دادم
دلم گرم از وفایـت بود و جایـت
نویـدی بر گُل سـرمسـت دادم
ای برادر جان از داغ هجرانت قامت شکستم وای قامت شکستم
با دوچشمی خون درکنار این نعشت نشستم بـر نعشت نشستم
شدم من بی برادر
پس از یار دلاور ندارم آب آور شدم بی یار و یاور
******
چه غمگینانه در پیشـت نشستم
سرشکم هر چه بود و هست دادم
بـه عشقــت ای علمـدار دلاور
ســرای دیـده را دربَسـت دادم
ای برادر جان از داغ هجرانت قامت شکستم وای قامت شکستم
با دوچشمی خون درکنار این نعشت نشستم بـر نعشت نشستم
کنـارت پـاره های مشـک دیدم
چه نفرینی به خصم پسـت دادم
تو تنهـا بوده ای دشمن هزاران
فغان بر این همه همدسـت دادم
شدم من بی برادر
پس از یار دلاور ندارم آب آور شدم بی یار و یاور
******
برادر جان برادر ، برادر ای برادر ای برادر ای برادر ای برادر
نگاهـم با نگاهـت شـد تـلاقی
امـان از دشمنـان خَسـت دادم
نـوای سـروری بی تو شکستـه
بـرادر تـا تـو را از دسـت دادم
ای برادر جان از داغ هجرانت قامت شکستم وای قامت شکستم
با دوچشمی خون درکنار این نعشت نشستم بـر نعشت نشستم
شدم من بی برادر
پس از یار دلاور ندارم آب آور شدم بی یار و یاور
******
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه