گذشته یک اربعین هنوز ام البنین خبر ندارد چه شده کربلا
از آن شه بی معین عزای سالار دین خبر ندارد چه شده کربلا
از آن یل بی قرین علم فراز غمین خبر ندارد چه شده کربلا
از آن عمود و جبین دو بازوی برزمین خبر ندارد چه شده کربلا
******
مادری از داغ پسر خبر ندارد هنوز
خبر ز پرپر شدن پسر ندارد هنوز
چهل شبانه روز از آن درد و بلا گذشته
خبر ز خونین شدن سفر ندارد هنوز
خبر ندارد که چه ها به دشت کربلا شد
دو دست ساقی ادب ز پیکرش جدا شد
چگونه در کنار آب خوش به کام تشنه
چهار عزیز جان او به شط خون فدا شد
گذشته یک اربعین هنوز ام البنین خبر ندارد چه شده کربلا
******
خبر ندارد از غم جگرگداز عباس
دو دست از بدن جدای چاره ساز عباس
چگونه در بحار خون به بی کسی فتاده
به خاک تیره شانه ی علم فراز عباس
مدینه بی خبر از آنچه بر سکینه آمد
چه ماتمی رقیه را درون سینه آمد
چه غمگنانه کاروان به آه و ناله برگشت
چگونه این پیام غصه در مدینه آمد
گذشته یک اربعین هنوز ام البنین خبر ندارد چه شده کربلا
******
خبر ندارد از حسین و سر جداشدن ها
خبر ز نوگلان مصطفی و پاره تن ها
از آنچه در اسیری و عزا به زینبین شد
ز کشتگان نینوا ، غریب و بی کفن ها
خبر ندارد از عطش درون آب و ساحل
ز تیر و نیزه های تک تک سپاه باطل
خبر ندارد از عمود و فرق نیمه گشته
جفای بی نهایتی که شد به کوفه کامل
گذشته یک اربعین هنوز ام البنین خبر ندارد چه شده کربلا
******
خبر ندارد از سرِ نشسته بر سنان ها
ز کودکان تشنه لب ، ز نعش نوجوان ها
از آنچه در دیار خون به آل مصطفی شد
ز حنجری که شد نشان ناوک کمان ها
به اربعین خبر نشد اگر چه ام البنین
بگیرد از برای نور چشم خود اربعین
بگو ولی به شعر غصه آورت ، سروری
مدینه را چه محشری به پا نمود بعد از این
گذشته یک اربعین هنوز ام البنین خبر ندارد چه شده کربلا
******
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 19:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه