• دوشنبه 3 دی 03

 مجتبی صمدی شهاب

غزل شب ششم محرم -(ای ماه خون گرفته عمو مضطرت شده)

973
1

ای ماه خون گرفته عمو مضطرت شده 
مثل تن علی دل من پرپرت شده 

تا گرد و خاک بر سر جسمت بلند شد 
گفتم خدا  به خیر کند محشرت شده

رفته فرو تنت به دل خاک ها چرا 
پا خورده ای مگر که زمین بسترت شده 

چشمت زدند چشم پلیدان این سپاه 
که لخته خون عذار رُخ انورت شده 

داماد سنگ خوردهء من سر بلند کن 
که نو عروس تو نگران خاطرت شده 

پا بر زمین مکش که مرا میزنی زمین 
بنگر مُقلّدم که چه با رهبرت شده 

خوردی عسل ولی ز لبت چکّه میکند 
از بسکه پُر ترک لب تو، ساغرت شده 

ایکاش با زِره تو به میدان می آمدی 
تا لِه نمیشدی چه به این پیکرت شده 

چشمت به لب رسیده چه خاکی به سر کنم 
چه دلخراش چهرهء خوش منظرت شده 

گیسوی تو کنار تنت ریخته زمین 
سر پنجه ها مگر که شکنجه گرت شده 

مانند مادرم شده خُرد استخوان تو 
این ارث کوچه سهم تو از کوثرت شده 

تو درد میکشی و دلم تیر میکشد 
دردِ جناق وا شده درد سرت شده 

در زیر نعل ها بدنت قد کشیده است 
مثل عموی خود شده ای باورت شده؟

مجتبی صمدی شهاب

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • alatashekoodakan

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران