• دوشنبه 3 دی 03


اشعار دفاع مقدس,(گذرکردم ازکوچه سار حقیقت)

26018
1

گذرکردم ازکوچه سار حقیقت

چوکارون آشفته ی شهر غربت

وطن بود ودستان اعجاز عاشق

صف آرایی تیک وتاک دقایق

 


وطن بود وآوای چشم انتظاری

هجوم پرستو وش بی قراری

نمازی که دردشت خون خوانده میشد

به داغی سرب جنون خوانده میشد

نمازی که هر رکعتش یعنی هستم

به پای هدف های والا نشستم

قیامی  که نبض رگ مرزها شد

برای تپیدن،خودش خون بها شد

دوباره گرفتند شهر خدا را

حضور نفس های بی منتها را

وطن بود ومجنون درخون تپیده

و لیلا وفریا د درخود شنیده

هویزه،طلائیه،هنگام رفتن

به زیر گلوله گل از گل شکفتن

برای وطن دستهایی به سینه

و لبیک گفتن بسوی مدینه

خدائی ترین مرزداران ایران

شهادت،اسارت،حسینی مداران

گذرکردم آن سالها هم گذرکرد

به احساس شخصی که عزم خطرکرد

وتشییع کردیم گل واژه ها را،

سلامی جدا از خداحافظی ها

به نذر پلاکی که درخاک گم شد

به نامی که دربین افلاک گم شد

وامروز مائیم  آئینه  داران

همان حس زیبایی زیر باران

به تکرارتصویرها  زنده هستیم

به عهدی که با حرمت داغ بستیم

بیادی که دردل نهفته ست دیری

وداغی که درسینه خفته ست دیری

(فاطمه وثوقی)

 

  • جمعه
  • 31
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 8:5
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران