ای معدن سخا، دستم به دامنت.
بی دست کربلا، دستم به دامنت.
باب الحوائجی، مشکل گشا ترین.
ار روح هر دعا، دستم به دامنت.
شد عرضه بر شما، با رنگ و بوی عشق.
هر خواهش گدا، دستم به دامنت.
فریاد آخر، محتاج درگهت.
در موج غصه ها، دستم به دامنت.
درگاهت آمدم، حاذق ترین طبیب،
بر دردم آشنا، دستم به دامنت.
بر عرش التجا، قلبم نوشته است.
با خطی از طلا، دستم به دامنت.
داری اگر که از، آقا تو حاجتی.
دم گیر این نوا، دستم به دامنت.
از عمق دل بگو، این جمله را که هست.
مافوق کیمیا، دستم به دامنت.
یا فارس العرب، یا کاشف الکروب.
اکشف کروبنا، دستم به دامنت.
از اشک معرفت، در کام جان بریز.
سقای باوفا، دستم به دامنت.
- پنج شنبه
- 14
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه