• جمعه 2 آذر 03

 اسماعیل تقوایی

یاقاسم ابن الحسن _نوجوانی بود اما مرد تر از مردها

1386
3

نوجوانی بود اما مردتر از مردها
اذن میدان داد اورا زاده ی خیرالنسا

نه زره برتن نمود ونه کله خودی بسر
لیک بودی با اصول رزم شمشیر آشنا

لشگر دشمن شده حیران زروی ماه او
گوییا بر کوفیان گشته حسن جلوه نما

بنگرد رزمش حسین فاطمه از خیمه گه
یادش آید در جمل رزم عجیب مجتبی

بارها با تیغ افکندی عدویی برزمین
از عمویش جایزه بگرفت، او تکبیرها

آه از آن دم که شمشیر عدو فرقش درید
خیمه گه زین واقعه گردید چون ماتمسرا

لحظه آخر صدا زد یا عمو فریاد رس
آنزمانی که تنش افتاده بودی زیرپا

آمده اندر برش مولا ولی دیر آمده
پر کشیده روح قاسم از بدن سوی خدا

اشک می ریزد عمو وبوسه بر رویش زند
ای یتیم مجتبی خیز و وبده جانم صفا

له شده پیکر چگونه قد کشیدی قاسمم
من چسان جسمت برم سوی حرم ای با وفا

مادر تو در حرم فریاد تو بشنیده است
آه و وایلا اگر او بیند احوال تو را

شعر :اسماعیل تقوایی

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران