سهم من از تو چیست پدر!غیر خون تو؟
تکلیف من چه می شود آیا بدون تو؟!
رفتی ولی درست زمانی که سقف من
محتاج بود تکیه کند بر ستون تو
چندین و چند سال گذشت و کسی نگفت
چیزی برایم از تو به غیر از جنون تو
همسنگرانت آنچه به من گفته اند نیست
جز حال و روز دشمن زار و زبون تو
می خواهم از تو باز بدانم بگو کجاست
راهی که منتهی است به درک درون تو
گاهی به کوه می نگرم گاهی آبشار...
سر در بیاورم مگر از چند و چون تو
یاری کن ای معادله مبهم محال !
تا سر بلند بگذرم از آزمون تو
باغ معطر ملکوت است مدفنت
ای جان من فدای تن لاله گون تو !
حمیدرضا حامدی
- جمعه
- 31
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 8:23
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه