هر چند دیده اند تو را چون پیمبرت.
بر خواسته به جنگ تو با بغض حیدرت.
صد ابن ملجم اند به دورت که بشنوند.
فزت و رب کرب و بلا، آه آخرت.
بر قبله ی دو ابروی پیوسته ات عمود.
تا سجده کرد مثل علی شد دو تا سرت.
از دامن تو می شنوم بوی فاطمه.
بدجور کرده نیزه ی پهلو، معطرت.
سیراب از عقیق لبانم نگشتی و.
پیغمبر خدا شده ساقی کوثرت.
کم در میان زمزم خون دست و پا بزن.
زهرا به کربلاست، اگر نیست مادرت.
گل بودی و به بزم سیوف فقطعوه.
دیدم تو را به وسعت یک دشت پرپرت.
از جای خود بلند شو خوش غیرت حرم.
تا چشم هرزه ای نرود سمت خواهرت.
سیراب کرده ای، پدرت را از این جهان.
تا بسته ای به روی پدر دیده ی ترت.
بر اشک من به هلهله دادند تعزیت.
با سوت کف که فاتحه خواندند در برت.
تشییع شد به شانه ی شمشیر و نیزه ها.
مانند فاطمه چه غریبانه پیکرت.
رسول رشیدی راد(مجتبی)
۱۳۹۸/۰۶/۱۶
- شنبه
- 16
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 20:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه