از بوی عطر پیرهنت می شناسمت
از اشک های بیوه زنت می شناسمت
از قطره های خون سیاهی که پشت هم
با سرفه می چکد به تنت می شناسمت
هر بار از اتاق عمل آمدی ، دلم
پرسیده باز ، از بدنت می شناسمت؟!
گاهی که توی روضه، محرم ،گمت کنم
از چشم و خشکی دهنت می شناسمت
بوی نماندن از نفست می وزد رفیق!
از این به بعد از کفنت می شناسمت
شاعر : سیده صابره موسوی
- جمعه
- 31
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 9:1
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه