شبِ عاشورا رسیده – ببارد اشکم ز دیده
شود فردا قامتم خم – کنارِ رأسِ بریده
حسین جان – غریبِ کربلائی
از امشب – رسد بوی جدائی
نبینم – به رویِ نیزههائی
دعا کن قبل از تو من بمیرم
زدست و پایِ تو بوسه گیرم
فقط فکر اینکه تو نباشی – کرده پیرم
حسین جان – عزیز مادرم
مکن گریه خواهر من – بیا نشین در بر من
که گویم فردا میآید – بلاهائی به سرِ من
عزیزم – تو فردا بیپناهی
نماند – برایت تکیهگاهی
کنارِ – خودم در قتلگاهی
نما آماده آن پیرهن را
که میبینی جسمی بیکفن را
میانِ مقتل بینی تو عریان – این بدن را
حسین جان – عزیز مادرم
تو فردا یاور نداری – دو دستت بر سر گذاری
ببین نرمیِّ گلویم – نما کمتر بیقراری
عزیزم – خورِد نیزه گلویم
بگیرد – یکی آشفته مویم
نمائی – به زحمت جستجویم
بیائی بیمعجر بین گودال
زمانی که جسم رفته از حال
ببین لبهایم زیر چکمه – گشته پامال
حسین جان – عزیز مادرم
- یکشنبه
- 17
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه