• پنج شنبه 1 آذر 03

 رضا آهی

مدح غزل فراق صاحب الزمان -(نگو!!که یوسف زهرا گدا نمی خواهی )

1633
1

نگو!!که یوسف زهرا گدا نمی خواهی  
گدای غمزده و بینوا نمی خواهی      

ز خرده نان سر سفره ی تو جان دارم
هر آنچه جیره خور بی وفا نمی خواهی

همیشه بوده نگاه تو مرحم دردم
نگو مریض خودت را دوا نمی خواهی 

دلم خوش است به همین که فقط کنار توام
اگرچه مثل من بی حیا نمی خواهی 

سروده ام همه جا شاهی و غلام توام
خدا کند که نگویی مرا نمی خواهی

غریب مانده ام و ازکرم نگو آقا
دگر تو سائل دلخسته را نمی خواهی 

نبوده ام به جز از درد سر برای تو من
نخوان که نوکر بی دست و پا نمی خواهی

مرا به خاطر خوبان بیا تحمل کن
اگر چه بنده ی پر از خطا نمی خواهی

بیا صفا بده دل را که خوب میدانم
تو یار و عاشق دور از صفا نمی خواهی

به حرفتان ننمودم قسم که حق داری
بگی که خادم سر به هوا نمی خواهی  

من از بدی خودم دلربا که آگاهم
بیا گذر کن و هرچند مرا نمی خواهی   

به عشق ارببعین نقشه ها به سر دارم
نگو دگر که تو کرببلا نمی خواهی

بیا برای گدایت دعا کن ای ارباب
یقین که بد شدنم را شما نمی خواهی  

  • یکشنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 17:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران