وقت مردن شیعیان بوتراب
ایمنند از تیره گیهای تراب
چشمشان باریده چون ابر بهار
در عزای طفل معصوم رباب
از جفای بی امان اشقیا
طفل شش ماهه شد از مادر جدا
خون به جای آب دادش خصم دون
روی دستان پدر زد دست و پا
مادری در خیمه ها گریان شده
بر سه شعبه طفل او خندان شده
هرکسی از کربلا سهمی برَد
قسمت او هم غم هجران شده
کودکی که در جهان شش ماه زیست
شوکتش بر عارفان پو شیده نیست
بر سه شعبه تیر یک دم خنده کرد
تا ابد هفت آسمان بر او گریست
پرتو نور رخ آن مه جبین
روشنای راه هر اهل یقین
مؤمنان را از گزند روزگار
بند قنداقش بود حبل المتین
مهر آن دردانه ارباب عشق
حک شده بر سینه ها در قاب عشق
گریه کردن از برایش جائز است
هست چون سینه زنش بی تاب عشق
اصغرا جانم شود قربان تو
سائلم دست من ودامان تو
بر درت آوردم عمری التجا
ناخوشم درد من درمان تو
- چهارشنبه
- 20
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسنعلی بالایی
ارسال دیدگاه