لحظه اي عاشقانه خو گشتم
با دلم گرم گفتگو گشتم
نيمه شب بود و نيمه هاي رجب
گفتم اي دل چها كنم ز طرب
دل بگفتا به عشق شا ه جهان
استخاره نما تو با قرآن
هر طليعي در آن نمايان شد
معني اش رمز مستي جان شد
اين من و دل، تقدس هر آه
وا نمودم به ذكر بسم الله
آيه اي شد عيان چو نور ماه
مائده بود و پنجم از پنجاه
آيه را بر حريم لب راندم
معني اش را براي دل خواندم
دين پرستان ولايت از والاست
حق ولي و پيمبرش مولاست
ديگر آن كس ولايتش عظماست
كاو سرشتش ز عالم بالاست
با خدا در نماز خود نازد
در نمازش زكات پردازد
دل كمي در خودش تعقل كرد
با رگ قلب من تفعل كرد
گفت و با من حديث آن داني
گر نداني چو مرده بي جاني
سائلي لحظه ي صلات عشق
او طلب مي كند زكات عشق
گوهري از سلاله ي مهتاب
در ركوعش چو عاشقي بي تاب
با اشارت زكات او داده
همچو شاهي برات او داده
تا كه انگشترش برون گرديد
آيه ي حق به راكعون گرديد
آن كه باشد نماز مي سازد
در نمازش زكات پردازد
آن كه باشد بهشت در بالش
هستيان را شفا دهد شالش
كيست آن، حل مشكلش خوانند
مير ذات السلاسلش خوانند
كيست آن با نگاه روحاني
راهبي را كند مسلماني
كيست او، ياور نبي الله
غير حيدر، علي ولي الله
- یکشنبه
- 8
- آذر
- 1388
- ساعت
- 21:22
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه