ای بازمانده از سفر کربلای اشک
کشتی شکست خورده ترین ناخدای اشک
آقاچقدر پلک تورا زخم کرده است
سیلاب روضه های پراز های های اشک
هرجا که پای آب به چشم تو بازشد
خون میچکید از مژه هایت بجای اشک
مانده ست ازتنی که پراز ردپا شده
برگونه های ملتهبت ردپای اشک
خورشید قدکشید چوبالای نیزه زار
چشم تو شد برای ابد مبتلای اشک
بغضی اگرچه عمق گلو را گرفته بود
اما نبود فرصت آهی برای اشک
ماندی کنار عمه ی خود قد علم کنی
تا قدرتی نشان بدهی بی صدای اشک
مجلس سکوت کردو به آتش کشیده شد
ازشعله های نطق تو در خطبه های اشک
- پنج شنبه
- 21
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 15:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه