همراه اسراء،کنیز رباب_همسر امام حسین_ نیز بود.وقتی ابن زیاد او را شناخت آزادش کرد.به ابن زیاد خبر دادند که مرقع بن ثمامه اسدی،هر چه تیر داشته در جنگ علیه آنها استفاده کرده و با آنها جنگیده است.اما قبیله اش به او امان داده اند،ابن زیاد نیز به احترام بنی اسد،او را به قتل نرساند و به منطقه زاره تبعید کرد.
هنگام حرکت،زن ها ابن سعد و اصحابش را قسم دادند:ما را از کنار شهدا عبور دهید. وقتی به گودال قتلگاه رسیدند و چشمشان به اعضای قطعه قطعه شده و بدن های تیر خورده و خون آلود که زیر پای اسب ها پایمال شده بودند افتاد،شیون و زاری سر دادند و سیلی به صورت زدند.
زینب فریاد زد:
"[یا محمدا!هذا حسین بالعراء،مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة_ای رسول خدا!این حسین توست که بدنش عریان و آغشته به خون است،و اعضای بدنش بریده و قطعه قطعه شده است،ای رسول خدا!این ها دختران تو هستند که به اسارت می روند و خاندان تو که کشته می شوند]."
با شنیدن این نوحه،همه_دوست و دشمن_ به گریه افتادند،حتی اشک اسب ها[و حیوانات همراه آنها]جاری شد و بر روی پاهایشان ریخت.
آن گاه دست هایش را گشود و زیر بدن حسین(ع)برد،سپس دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
"[الهی تقبل منّا هذا القربان_خدایا این قربانی را از ما بپذیر]."
مقتل مقرم،ص۳۷۱_۳۷۲
کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۳
خطط مقریطی،ج۲،ص۲۸۰
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۹
لهوف،ص۷۴
الکبریت الاحمر،ج۳،ص۱۳
- جمعه
- 22
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه