• دوشنبه 3 دی 03


مقتل امام حسین انتقال اسرا به کوفه -(بانو سکینه بدن مطهر پدر را در آغوش کشید،او در همان حال شنید که یک نفر میگوید)

631

بانو سکینه بدن مطهر پدر را در آغوش کشید،او در همان حال شنید که یک نفر میگوید:
[شیعتی ما إن شربتم_عذب ماء فاذکرونی_ أو سمعتم بغریب_أو شهید فاندبونی].

هیچ کس نتوانست سکینه را از پدر جدا کند،به ناچار،چند نفر او را با خشونت و قهر کشیدند و پدر را از سکینه گرفتند.

اما حضرت سجاد،نگاهش به اصحاب و خانواده اش افتاد و دید آنها سر بریده در گودال قتلگاه نقش بر زمین هستند و جگر گوشه فاطمه زهرا(س) در میان آنها به گونه ای جانگداز و رقت انگیز به زمین افتاده و چیزی نمانده است تا در اثر مصیبت و بی احترامی بزرگ،آسمان ها و زمین شکافته شود و کوه ها خورد و متلاشی گردد.

این مصیبت برای او خیلی سنگین نمود و به شدت نگران شد.زینب او را دید و پِی به نگرانی حضرت برد و با این که صبر حضرت آن قدر زیاد است که حتی کوه ها توان برابری با صبر او را ندارند،جلو آمد و ایشان را دعوت به آرامش و صبر نمود.

بانو زینب در آن لحظه به برادرزاده اس گفت:
"ای یادگار و بازمانده پدر و برادرم!چرا خودت را اذیت میکنی؟!به خدا قسم!این عهدی است که خدا از پدر و جدّت گرفته است.خدا از کسانی عهد و میثاق گرفته است که انسان های شرور و فراعنه زمین آنها را نمی شناسند.

اما آنها برای آسمانیان کاملا شناخته شده اند،آنها این بدن های پاره پاره و اعضای قطع شده را جمع می کنند و به خاک می سپارند،آن گاه در این خاک،پرچمی برای قبر منوّر پدرت برخواهند افراشت که اثر آن تا قیامت محو نشود و به کُهنگی نگراید. سردُمداران کفر و پیروان آنها برای محو کردن و نابودی آن بسیار تلاش خواهند کرد اما جز اثر معکوس نتیجه ای برایشان نخواهد داشت و روز به روز اثر این نهضت،گسترده تر خواهد شد".

مقتل مقرم،ص۳۷۳_۳۷۴
تهذیب الاسماء نووی،ج۱،ص۱۶۳
مصباح کفعمی،ص۳۷۶
تظلم الزهرا،ص۱۳۵
تاریخ طبری،ج۶،ص۸۹
کامل الزیارات،ص۲۶۱،باب۸۸

  • جمعه
  • 22
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:55
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران