ای آسمانیان پدرم را ندیده اید
سردار عشق،تاج سرم را ندیده اید؟
آه ای ستاره های شب تار غربتم
خورشید روشن سحرم را ندیده اید؟
دردشت های بی کسی وکوره راه غم
نور امید وراهبرم را ندیده اید؟
گفتند با سرآمده دنبال دخترش
درراه شام ، همسفرم را ندیده اید؟
دل بسته ام به وصل رخش،ساکنان عرش
جان زجان عزیزترم را ندیده اید؟
بال وپرم کبود شده ازستم ، شما
مرهم گذار زخم پرم را ندیده اید؟
وقتی زروی ناقه فتادم، میان دشت
خونابه هایی ازجگرم را ندیده اید؟
ازبس دویده ام به روی خارهای راه
از پا فتاده ام ،پدرم را ندیده اید؟
جزنیمه جان نمانده که تقدیم اوکنم
صاحبدل نکو سیرم را ندیده اید؟
فردا بگو رقیه به محشر «وفایی»
مرثیه خوان شعله ورم را ندیده اید؟
- جمعه
- 22
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:56
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه