• دوشنبه 3 دی 03

استاد سید هاشم وفایی

متن شعر حضرت بی بی زینب(س) -(تنگ غروب بود ودلش پرشراره بود)

726

تنگ غروب بود ودلش پرشراره بود
چشمش زاشک چون فلک پرستاره بود

چون خیمه های شعله ور از آتش ستم
آتش گرفته بود وسراپا شراره بود

زاری نکرد دربر دشمن صبور بود
با آنکه داغهای دلش بی شماره بود

بعد از وداع آخروبوسیدن گلو
چشمش هنوز بربدن پاره پاره بود

هرسنگ خون گریست ازاین غم ولی نسوخت
قلب عدو که سخت تراز سنگ خاره بود

وقتی که بود مصلحت دین به صبراو
غیر ازشکیب وصبرمگر راه چاره بود

درد رباب بر دل اوچنگ زد که دید
چشمش به هر طرف زپی شیرخواره بود

دررتبه گفته اند گرام المصائبش
دریای رنج وماتم اوبی کناره بود

چشمان روزگار پس ازرفتنش به شام
درانتظار تابش فجری دوباره بود

بار دگر شکست« وفایی» طلسم بغض
زیرا که باز منتظر یک اشاره بود

  • جمعه
  • 22
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 19:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران